روزهای پراسترس
سلام
به عنوان اولین مطلب می خوایم خاطرات روزهای که منتظر شنیدن خبری از فرشتمون بودیم رو بنویسیم.
اولین بار که فکر کردیم شاید فرشتمون تو راه باشه 18 بهمن ماه 95 بود. اون روز با کلی استرس و امید رفتیم آژمایشگاه بیمارستان مردم. روز خیلی بدی بود آخه با وجود اینکه هر دومون وجود فرشتمون رو حس می کردیم دکتر بهمون گفت اشتباه می کنید.
خیلی ناراحت شدیم اما به این فکر کردیم که شاید خدا هنوز ما رو لایق داشتنش نمی دونه. ولی قلبمون نبودنش رو باور نداشت .
چند روز بعد با هم رفتیم پارک جنگلی سرخه حصار. دوتایی دوچرخه سواری کردیم.
تا اینکه روز 25 بهمن ماه دوباره با بی بی چک مطمئن شدیم که فرشتمون هست و احساسمون اشتباه نمی کنه.
دو روز بعد دوباره رفتیم آزمایشگاه قدس شریف اونجا بهمون گفت چهار روز دیگه جواب آزمایش رو می ده اما واسه ما چهار روز خیلی زیاد بود. واسه همین رفتیم آزمایشگاه ابالفضل اونجا بعد از چند ساعت جواب رو بهمون داد.
فرشته کوچولو ما واقعا تو راه بود.
محمد رایان عزیزم اینو هیچ وقت فراموش نکن که قلب من و بابا سریع تر و مطمئن تر از هر چیزی حضور تو رو حس می کنه.